فتاده تخته سنگ آنسوی تر ، انگار کوهی بود
و ما اینسو نشسته ، خسته انبوهی
زن و مرد و جوان و پیر
همه با یکدگر پیوسته ، لیک از پای
و با زنجیر
اگر دل می کشیدت سوی دلخواهی
به سویش می توانستی خزیدن ، لیک تا آنجا که رخصت بود
تا زنجیر
....
تخته سنگی کمی آنسوتر از این گروه بخت برگشته قرار دارد که روی آن نوشته :
کسی راز مرا داند
که از اینرو به آنرویم بگرداند
این تیره روزان به هر زحمت و جان کندنی که هست ( و به زیبائی تمام توسط اخوان ثالث تصویر شده ) سنگ را با آرزوی نجات و عدالت و آرامش و خوشبختی و آزادی بر می گردانند ولی در کمال ناباوری و حیرت می بینند که در آنروی سنگ هم نوشته :
کسی راز مرا داند
که از اینرو به آنرویم بگرداند ( !! )
یک شوخی تلخ که نشان می دهد کوشش آنان بی نتیجه بوده است. معنی ضمنی این شعر نا امیدی از تغییرات و اشاره ای به این باور ملی است که "هیچ بدی نرفته جاش یه بهتر بیاد ".
دکتر اسماعیل خوئی در پاسخ به این شعر گفته :
سنگی است دو رو که هر دو می دانیمش جز هیچ به هیچ رو نمی خوانیمش
شاید که خطا ز دیده ماست بیا یک بار دگر نیز بگردانیمش !
و من هر دوی این بزرگواران را و شعرشان را دوست دارم.
بازدید د?روز: 60
کل بازدید :100922
طنز کلامی
طنز تصویری
عهد عتیق ( تورات )
نامه های بچه ها به خدا
نیایش
از متون ایران باستان
ادبی
اجتماعی
هنری
از نهج البلاغه
کامپیوتر
متفرقه
زمستان 1385
پاییز 1385